Book Title: Indian Antiquary Vol 03
Author(s): Jas Burgess
Publisher: Swati Publications

Previous | Next

Page 231
________________ 207 MISCELLANEA AND CORRESPONDENCE. JULY, 1674.] د THE ARAB AND HIS TWO BAGS. Translated from the Mesnavi of Jellál-aldyn-Rami, by E. Rehatsek, M.C.E. کیمیاي زر عالم با تو است عقل و دانش را کور نوبر تو است کنجها بنهادی باشی در مکان نیست عاقلتر ز تر کس در جهان گفت و الله نیست با وجه العرب در همه ملکم و جور قوت شب پا برهنه تن بر هنه میدم برکه ناني میدهد انجا روم . مرمرا زین حکمت و فضل و ذر نیست حاصل جز خیال و درد سر پس عرب كفتش رو زود از برم تا نیاید شومي . تو بر سرم دور بر انحكمت شرمت زمن نظق تو شوم است بر آل زمن یا تو آنسو و من اینسو میروم در ترا رو پیش من واپس شوم یک جرالم کندم و دیکر زریک به بود زین حیلهاي مرده ریک احمقي ام بس مبارک احمقي است که دلم با برک و جانم متقي است کر تو خواي كث شقاوت کم شود جهد کن تا از تر حکمت کم شود حكمتي كز طبع زاید و زخيال حكمتي في فيض نور ذوالجلال حکمت دنيا نزاید ظن و شی حكمت ديني برد فرق فلک روبهان زیرک اخر زمان بر نزوده خویش بر پیشینیان حيله اموزان چكرها سوخته فعلها و مکرا آموخته صبر و ایثا روسخاي نفس و جود باز دادي كان برد اکسیر سرد فکر آن باشد که بكشاید رهي راه آن باشد که پیش آید شهي شاه کن . باشد که از خود شاه بود ني بمخزنها و کور شه برد یک عرابي بار کرد: اشتري در جوال زنت از گندم پري و آن جرال دیگرش از ریک پر ہر دو را ار بار کرد بر شتر او نشسته بر سر هر دو جوال ایک حدیث انداز کرد او را موال از وطن پرسید و اوردش بگفت و اندر آن پرسش بسي درها بسفت بعد از آن گفتش که ان ہر دو جوال چیست آکنده بكر مصدق حال كفت اندر یک جوالم گندم است در دکر ريكي نه قوت مردم است گفت تر چون بار کردی این رمال گفت تا تنها نماند آن جوال گفت نیم تندم أن تنی را در دگر ریز از پي فرهنک را تا سپی گردد جرال و م شتر کفت شاباش اي حكيم ال مر اینچنین فکر دقیق و رای خوب تو چنین عریان پیاده در لغرب رحمش آمد بر حکیم و عزم کرد که بر اشتر نشاند نیک مرد باز کفتش اي حكيم خوش سخن شم از خال خود چم شرح کن اینچنین عقل و کفایت که تراست تو وزیري با شهي بر گوي راست گفت این هر دو نیم از عامه ام بنکر اندر حال و اندر جامه ام گفت اشتر چند داري چند کار كفث ني این و نه أن مارا مکار کفت رختت چیست باري در دکان گفت مارا کودکان و کو مكان في زقوت وني رخوت و ني قماش في متاع و نیست مطبخ و نیست اش گفت پس از تقدیر پرسم نقد چند که ترې تنها رو و محبوب بند An Arab on his camel put a load : One bag he stuffed full of wheat; The other desert-sand contained : These both be on his camel hung, And on the top himself his station took.

Loading...

Page Navigation
1 ... 229 230 231 232 233 234 235 236 237 238 239 240 241 242 243 244 245 246 247 248 249 250 251 252 253 254 255 256 257 258 259 260 261 262 263 264 265 266 267 268 269 270 271 272 273 274 275 276 277 278 279 280 281 282 283 284 285 286 287 288 289 290 291 292 293 294 295 296 297 298 299 300 301 302 303 304 305 306 307 308 309 310 311 312 313 314 315 316 317 318 319 320 321 322 323 324 325 326 327 328 329 330 331 332 333 334 335 336 337 338 339 340 341 342 343 344 345 346 347 348 349 350 351 352 353 354 355 356 357 358 359 360 361 362 363 364 365 366 367 368 369 370 371 372 373 374 375 376 377 378 379 380 381 382 383 384 385 386 387 388 389 390 391 392 393 394 395 396 397 398 399 400 401 402 403 404 405 406 407 408 409 410 411 412 413 414 415 416 417 418 419 420